اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چشم

نویسه گردانی: CŠM
چشم . [ چ َ / چ ِ ش ُ ] (اِ) دانه ٔ سیاهی باشد لغزنده که آنرا در داروهای چشم بکار برند و چون بپزند و خشک سازند بعد از آن صلایه کرده بر هر جراحت که پاشند نیک شود، خصوصاً بر جرحت آلت تناسل و جراحتی که مادرزاد باشد ۞ و باین معنی بضم ثانی هم بنظر آمده است . (برهان ) ۞ . بمعنی دارویی که بکار چشم آید و آن را «چاکسو» نیز خوانند. (آنندراج ). دانه ٔ سیاه که آنرا «چاکسو» گویند. (غیاث ). داروئی که چاکسو گویند. (ناظم لااطباء). داروی چشم . جاکشو. چاکشو. چشام . تشمیزج . چِشُم . (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ) :
مرا داد از توتیا نفع بیش
بچشم من انداخت چون چشم خویش .

وحید (در تعریف کحال ، از آنندراج ).


رجوع به چاکسو و چشام شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
میش چشم . [ چ َ ] (ص مرکب ) دارای چشمانی چون چشم میش به هیأت و رنگ . که چشمانی میشی رنگ دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که چشم وی مان...
نرم چشم . [ ن َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از سخت روی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). بی روی بی حیا. (آنندراج ). وقیح . (فرهنگ خطی ...
نور چشم . [ رِ چ َ/ چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجود بسیار عزیز و گرامی . نور دیده . که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است . فرزند بسیار ...
هفت چشم . [ هََ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) موجودی که دارای هفت چشم باشد : آن پادشاه ده سر و شش روی و هفت چشم با چار خصمشان به یکی خانه اندرند....
نرگس چشم . [ ن َ گ ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) که چشمانی چون نرگس دارد. که چشمانی خمارآلوده دارد : عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم حبشی موی و...
هرزه چشم . [ هََ زَ / زِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه به ادب ننگرد. (یادداشت به خط مؤلف ). || آنکه چشم به زن نامحرم دارد. (یادداشت به خط ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کلیک چشم . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) احول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گران چشم . [ گ ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) بزرگ چشم . (منتهی الارب ). علی (بن ابیطالب ) مردی بود معتدل قامت ضخم شکم سخت عظیم ، سپید، سر و ریش بزرگ...
گربه چشم . [ گ ُ ب َ / ب ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که مردمک عمودی دارد. کاس . ازرق . زرقاء. زاغ چشم . کبودچشم : صالح گفت : چه خواهید؟ گفتند...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۳۶ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.