اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حال

نویسه گردانی: ḤAL
حال . (اِخ ) شهری است در یمن از سرزمینهای ازد و بارق و یَشکُر. ابومنهال عبیدةبن منهال گوید: چون اسلام به این سرزمین رسید یشکرها پیش دستی کردند و بارق ها سستی نمودند. و آنان خویشاوند یشکر بودند و نام یشکر والان است ، و در کتاب الردة آمده : حال از مخلاف های طائف است . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اهل حال . [ اَ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل ذوق . خوش مشرب . انیس . موءالف .
حال پرسی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) پرسش از کیفیت و چگونگی . استفسار از چگونگی مزاج . پرسیدن حالت .
فراخ حال . [ ف َ ] (ص مرکب ) قاهی . (منتهی الارب ). آنکه کار و بارش خوب است . (یادداشت بخط مؤلف ).- فراخ حال بودن ؛ در رفاه زیستن . (یادداش...
عرض حال . [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخواست و استدعا. (ناظم الاطباء). دادخواست .شکایت . || ورقه ای که درخواست یا شکایت خود را در ...
(در دستور زبان) زمان واژه ای پارسی و حال عربی است و جایگزین پارسی، این است: اواهس ávâhas (پارتی) **** فانکو آدینات 09163657861
حال امدن: ( حال آمدن ) چاق شدن، فربه شدن ، به شدن، بهبود یافتن، سرحال آمدن، هوش آمدن، از حالت اغمابیرون آمدن، نیرو گرفتن، انرژی یافتن، بانشاط شدن. انگ...
به هر حال. [ بِ هََ ] (ق. مرکب) به هر روی. در هر حال. در هر صورت. علی أی حال . علی کل حال . به هر صورت. به هر ترتیب. ////////////////////////////////...
این واژه ها عربی است و پارسی آن اینهاست: ناندا nãndã (سنسکریت: ناندی، نَندَ) رَپَک (اوستایی) اَوَس، کِلی، پریتی، priti پریتا، pritã پریا، pryã رَتی...
در هر حال . [ دَ هََ ] (ق مرکب ) در هر صورت . به هرحال . علی أی حال . علی کل حال . به هرصورت .
زبان حال . [ زَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ناسرایش یعنی آنچه را که بیان میکند وضع شخص و یا حالت شخص و یا شئونات شخص را. (ناظم الاطباء)...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.