اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسار

نویسه گردانی: ḤSAR
حسار. [ ح َ ] (ع اِ) نباتیست . (مهذب الاسماء). نباتیست که به گزر ماند. || سپندان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
شهرکی است به برا کوه نهاده؛ کم مردم و با کشت و برز بسیار و نعمت. (حدودالعالم ص 135)
حصار (به فارسی تاجیکی: Ҳисор) یا حصار شادمان یا شومان از شهرهای تاجیکستان در باختر این کشور است. مکان جغرافیایی حصار در ۳۰ کیلومتری باختر شهر دوشنبه ن...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چاز cāz، نزا nazā، برهون barhun، خاربست xārbast، خباک xebāk، خبال xebāl، خپاک xapāk، درواس darvās، دریواس darivā...
حصار. [ ح ِ ] (ع مص ) محاصره کردن کسی را در جنگ . (کشاف اصطلاحات الفنون ). محصور کردن کسی یا سپاهی را. محاصره . حصاری کردن کسی را به جنگ ...
حصار. [ ح ِ ] (ع اِ) انباخون . (فرهنگ اسدی ). حصن . دژ. باره . باره ٔ دژ. دز. قلعة. قلعت . معقل . سور. (دهار). بارو : چو شمع از در دژ بیفروخت گفت ک...
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) نام شهری است حسن خیز : ز تیغ تنگ چشمان حصاری قدرخان را بر آن در تنگباری .(خسرو شیرین نظامی ).
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران . یک هزارگزی خاور کرج ، یک هزارگزی شمال پل کرج . ناحیه ای است واقع در...
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان افشاریه ٔ بخش آوج شهرستان قزوین . واقع در چهل هزارگزی شمال خاور آوج و یک هزارگزی راه شوسه ٔ همدان . ...
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) محلی کنار جاده ٔ تهران وقزوین در 129500گزی تهران میان کونده و شریف آباد.
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش خرقان شهرستان ساوه واقع در پانزده هزارگزی شمال رازقان و 9هزارگزی راه عمومی . کوهستانی و...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۴ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
.
۱۴۰۰/۰۱/۱۷
0
0

.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.