حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر سکاکینی . پدرش فاضل و شیعی بی غلو بود و خودش در رفض غلو کردو قاضی شرف الدین او را به جرم سب شیخین تکفیر کرد وبه حکم این قاضی در سوق الخیل گردن حسن را زدند (11 جمادی اول سال 744 هَ . ق .). (دررالکامنة ج 2 ص 34).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن خلیل . رجوع به حسن کرادیسی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن داود حلی صاحب رجال .رجوع به حسن حلی و حسن برقی و حسن نقار قرشی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن داود رسولی ، ملقب به مظفر بن سلطان مؤید صاحب یمن . از طرف پدر حکومت شهرهائی از یمن داشت و در 712 هَ . ق . درگ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن دحیه . رجوع به حسن بن قاسم بن جعفر شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن دربی . احوالش در امل الامل آمده است . و در «کشف الحجب و الاستار» دو ارجوزه به وی نسبت داده که از او نیست بلکه ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن درویش . رجوع به حسن قولینی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن دلدار علی هندی . رجوع به حسن نصیرآبادی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن دهان . رجوع به حسن بن محمدبن علی بن برهان الدین بغدادی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ذکوان فارسی . درگذشته ٔ313 هَ . ق . محدث است . و ابوالجوائز از وی حدیث کرده است . و حسن سانزواری در 570 هَ . ق . ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن راشد حلی ، ملقب به تاج الدین . او راست : دو ارجوزه : «الجمانة»و «الرسالةالجوابیه »: (ذریعه ج 1 ص 464 و ج 5 ص 131).