حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر سکاکینی . پدرش فاضل و شیعی بی غلو بود و خودش در رفض غلو کردو قاضی شرف الدین او را به جرم سب شیخین تکفیر کرد وبه حکم این قاضی در سوق الخیل گردن حسن را زدند (11 جمادی اول سال 744 هَ . ق .). (دررالکامنة ج 2 ص 34).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمود عدنی . شاعر است . احوال و شعر او در دررالکامنة (ج 2 ص 45) آمده است .
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمود مقدسی . رجوع به حسن لدی شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن مرتضی بن احمد. رجوع به حسن یزدی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن مرتضی کاظمی . رجوع به حسن اسدی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن مسعود مغربی ابوالوفاء. رجوع به حسن یوسی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن مسلم مسلمی مصری . از مجاهدان ضد فرنگ در مغرب بود و برای او و پدرش کرامات نقل کنند و در 764 هَ . ق . درگذشت . (د...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بغدادی . رجوع به نقشبندی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن مطهربن محمد یمنی . رجوع به حسن جرموزی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن مظفر نیشابوری . رجوع به حسن نیشابوری شود.
حسن . [ ح َس َ ] (اِخ ) ابن معروف . رجوع به حسن کورک زاده شود.