حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر سکاکینی . پدرش فاضل و شیعی بی غلو بود و خودش در رفض غلو کردو قاضی شرف الدین او را به جرم سب شیخین تکفیر کرد وبه حکم این قاضی در سوق الخیل گردن حسن را زدند (11 جمادی اول سال 744 هَ . ق .). (دررالکامنة ج 2 ص 34).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن هاشم . رجوع به حسن عجلی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد اعرابی . رجوع به حسن غندجانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن قاسم . رجوع به حسن سمرقندی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد طبری . رجوع به حسن جلابی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن مظفر خطیری . در 640 هَ . ق . در هند متولد شد و به دمشق آمده به خانقاه خاتون با صوفیان بود. و در 724 هَ . ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن هبةاﷲ مجدالدین . مکنی به ابومحمد حلبی فرضی حنفی است که در حلب به سال 657 هَ . ق . کشته شد. اوراست : «ف...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن هلال صرخدی . پدرش به ابن هبل معروفست . او در 683 هَ . ق . متولد و در 779 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن یعقوب بن یوسف بن داود. مکنی به ابومحمد همدانی معروف به ابن الحائک و درگذشته ٔ 334 هَ . ق . او راست : «ال...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد اخباری . رجوع به حسن یوسف شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد اصفهانی ، معروف به جلال نقاش . رجوع به حسن نقاش شود.