اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حکم

نویسه گردانی: ḤKM
حکم . [ ح َ ک َ ] (ع ص ، اِ) داور. حکم کننده .(منتهی الارب ). حاکم . قاضی . داوری کننده :
مر او را گزید احکم الحاکمین
بحجت میان خلائق حکم .

ناصرخسرو.


جز حق حکمی که حکم را شاید نیست
هستی که ز حکم او برون آید نیست .

خواجه نصیر.


زین امیران ملاحت که تو بینی بر خلق
بشکایت نتوان رفت که اینان حکمند.

سعدی .


|| میانجی .(دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || مرد کلانسال . || ممیز. (منتهی الارب ). تمییزکننده نیک را از بعد. (غیاث ). || منصف . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن حارث . یکی از اصحاب است ودر اکثر غزوات در حضور حضرت نبوی بود. بعداً در بصره سکونت گزید و ناقل برخی از احادیث ...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن العاص بن امیةبن عبدشمس . یکی از صحابه است از مکه بمدینه هجرت گزیده بخدمت رسول اﷲ رسید و از طرف آنحضرت...
حکم . [ ح َ ک َ ](اِخ ) ابن سفیان یا سفیان بن الحکم الثقفی . یکی از صحابه است و پاره ای از احادیث شریفه را روایت نمود.
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن سلیمان نام پسر سلیمان برادر پادشاه نهم از ملوک امویه اندلس است که نه خود و نه پدرش هیچکدام بسلطنت نرسیدند...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن سلیمان جبلی . محدث است . و جَبﱡلی قریه ای است بر ساحل دجله .
حکم . [ ح َک َ ] (اِخ ) ابن سنان ، مکنی به ابی عوان . محدث است .
حکم .[ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن صلت بن مخرمةبن المطلب القرنی . یکی از صحابه است . او در غزای خیبر حضور داشت زمانی که از طرف محمدبن حذیفه مأم...
حکم . [ ح َک َ ] (اِخ ) ابن طهمان ، مکنی به ابی عزة. محدث است .
حکم . [ ح َک َ ] (اِخ ) ابن ظهیر، مکنی به ابی محمد. محدث است .
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بصری انصاری ، مکنی به ابی غسان . محدث است .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.