حلاحل
نویسه گردانی:
ḤLAḤL
حلاحل . [ ح ُ ح ِ ] (ع اِ) مهتر. (از مهذب الاسماء). مهتر دلاور. سر. سرور. سید قوم . آقا. بزرگ . سردار قوم . (غیاث ). قرم . غطریف . رأس . همام . رئیس .
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حلاحل . [ ح َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حُلاحِل . رجوع به حُلاحل شود.
حلاحل . [ ح َ ح ِ ] (اِ) بر وزن جلاجل ، نوعی از پیاز صحرایی است . (برهان ) (از آنندراج ).
هلاهل . [ هََ هَِ ] (ص ، اِ) زهری را گویند که هیچ تریاق علاج آن را نتواند کردن و درساعت بکشد. (برهان ). نوعی از بیش که نسیم آن انسان را ...
هلاهل . [ هَُ هَِ ] (ع ص ) تنک و نرم از موی و جامه . || آب بسیار روشن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هلاهل واژه ای سنسکریت است و halâhala خوانده می شود و ریشه ی آن از این افسانه است: در وداها، واژه ی کشیروده متهنه kŝiroda-mathana ، به کره گیری از اقیا...