خام
نویسه گردانی:
ḴAM
خام . [ خام م ] (ع ص ) گوشت گنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشت پخته و بریان گنده شده . (ناظم الاطباء). گوشت ناپخته ٔ گندبو.
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خام شدن . [ ش ُدَ ] (مص مرکب ) اغفال شدن . فریب خوردن . چون : «خام فلانی شدم » و «در این مطلب خام شدم ». مطاوعه ٔ خام کردن . || خام شدن ...
سیم خام . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقره ٔ غیر مسکوک : دیوانه شدی که می ندانی از نقره و سیم خام زیبق . ناصرخسرو.تدبیر فلک داشتن شاه ...
خام خیال . (ص مرکب ) آنکه خیالات فاسد و اندیشه های تباه در سر داشته باشد. (آنندراج ). کسی که صاحب خیالات فاسد است .
چرم خام . [ چ َ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روده ٔ خام که چله ٔ کمان از آن سازند. (آنندراج ). روده ای که از آن زه کمان سازند. (...
خام ابله . [ اَ ل َه ْ ] (ص مرکب ) ابله خام . آنکه کارها از روی بیخردی کند. آنکه خیالات واهی در سر پرورد. احمق . ناپخته : محال اندیش و خام اب...
خام رأی . [ رَءْی ْ ] (ص مرکب ) خام رای .
خام دستی . [ دَ ] (حامص مرکب ) ناتجربه کاری (غیاث اللغات ) : نه چون خامکاری که مستی کندبخامه زدن خام دستی کند. نظامی .دید آخر ساعد چون نقره...
خام طبعی . [ طَ ] (حامص مرکب ) نادانی . ناآزمودگی . ناپختگی . (ناظم الاطباء). عمل خام طبع : به ارسلان خان شکایت نامه ای نبشت و در این خام طبع...
خام انجام . [ اَ ] (ص مرکب ) آنچه انجامش خام وناپخته باشد. آنچه انجامش عقلایی نباشد : نه شکنجی که بود خام انجام بل شکنجی که بود تیزآهنج ...
خام اندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) خام اندیشنده . کسی که اندیشه ٔ پخته ندارد : با چنین طالعی که بردم نام چون به اقبال زاده شد بهرام پدرش یزدگرد...