خاموش
نویسه گردانی:
ḴAMWŠ
خاموش . (اِخ ) ابوحاتم احمدبن الحسن بن محمد البزار الرازی معروف بخاموش از ابوالفرج احمدبن محمدبن احمدبن موسی الصامت حدیث کرد. (از انساب سمعانی ص 348).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خاموش هندی . [ ش ِ هَِ ] (اِخ ) وی در دهلی بوجود آمد و در بنگاله سکونت گزید چنانکه دیوان موجودش در کتابخانه ٔ ملک مشعر بر این مدعی است . ای...
خاموش هندی . [ ش ِ هَِ ] (اِخ ) نامش رای صاحب رام است . او راست : دیوانی در شعر پارسی . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه آقابزرگ طهرانی قسم ...
خاموش یزدی . [ ش ِ ی َ ] (اِخ ) میرزا ابراهیم بن المدرس الیزدی . صاحب دیوانی است در شعر پارسی . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه آقابزرگ طهرانی...
خاموش یزدی .[ ش ِ ی َ ] (اِخ ) میرزا علی خان خاموش یزدی حائری طویریجی نجفی . عضو قونسولگری ایران در نجف است . او را سه دیوان درباره ٔ مدح ...
خاموش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از آواز یا سخن بازداشتن . ساکت کردن . بی صدا کردن . از گفتار بازداشتن . خاموش ساختن . خاموش گردانیدن . رجوع ب...
چراغ خاموش . [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از صفات چراغ . چراغ مضطرب و بسمل و مرده و کشته و افسرده . (آنندراج ). رجوع به چراغ م...
خاموش بلخی . [ ش ِ ب َ ] (اِخ ) تخلص دیگر جلال الدین محمد بلخی معروف بملای رومی است و در تعدادی از غزلیات خودرا به این تخلص نامیده است ....
خاموش بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساکت بودن . حرف نزدن . (ناظم الاطباء). صامت بودن . زبان بکلام نیاوردن . اِطراق . (تاج المصادر بیهقی ). اِخرِنب...
خاموش ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را از سخن بازداشتن . قطع کلام کردن . (منتهی الارب ). خاموش کردن . رجوع به خاموش کردن شود. || کسی را...
خاموش ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساکت ماندن . بی صدا ماندن . دم فروبستن : شانه را در هر سری سازند جای زآنکه با چندین زبان خاموش ماند. || بج...