خشک
نویسه گردانی:
ḴŠK
خشک . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاخن بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 113 هزارگزی شمال باختری در میان . این ده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای معتدل . آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه مالرو است . در این ده دبستان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
تر و خشک . [ ت َ رُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نمدار و بی نم . (ناظم الاطباء) : بیابان همه آتش افروختندتر و خشک هیزم همی سوختند. فردوسی . |...
آخور خشک . [ خ ُ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخُرِ خشک . آخری که علوفه در آن نباشد. || آخر بی آب . || مجازاً، جایی که نعمت و رفاه در ...
باغ خشک . [ غ ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم که در 76 هزارگزی جنوب خاوری راین و 2 هزارگزی شوسه ٔ بم به جیرف...
بان خشک . [ خ ُ ] (اِخ ) نام قدیم بیگ بیگ است . دهی است از شهرستان ایلام ، و رجوع به بیگ بیگ شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
خشک آباد. [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان ، واقع در 24 هزارگزی شمال خاور راه اردستان و 2 هزارگزی شمال باختر اردستان ...
خشک آخور. [ خ ُ خُرْ ] (اِ مرکب ) کنایه از سال قحط و سالی که گیاه و علف کم رسته باشد. (از برهان قاطع). سال قحط. خشکسالی . (شرفنامه ٔ منیری )...
خشک آمار. [ خ ُ ] (اِمرکب ) به معنی خشک آمار است که مرض استسقاء باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || تتبع و استقصا و تفحص و تجسس و ا...
چال خشک . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه است که در 71 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 29 هزارگزی سراب ...
خاک خشک . [ ک ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین بی گیاه و سبزه است . (آنندراج ) : دگر بار سر سبز شد خاک خشک بنفشه برآمیخت عنبر بمش...
حرف خشک . [ ح َ ف ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف سرد. (مجموعه ٔ مترادفات ص 209). سخن از روی بی علاقگی و بر طبق فرمول و مقررات .