گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خشک نویسه گردانی: ḴŠK خشک . [ خ َ ش َ ] (اِ) مقل . کول . مقل مکی ۞ . آرد میوه مقل . (یادداشت بخط مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۰ ثانیه واژه معنی تر و خشک تر و خشک . [ ت َ رُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نمدار و بی نم . (ناظم الاطباء) : بیابان همه آتش افروختندتر و خشک هیزم همی سوختند. فردوسی . |... آخور خشک آخور خشک . [ خ ُ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخُرِ خشک . آخری که علوفه در آن نباشد. || آخر بی آب . || مجازاً، جایی که نعمت و رفاه در ... باغ خشک باغ خشک . [ غ ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم که در 76 هزارگزی جنوب خاوری راین و 2 هزارگزی شوسه ٔ بم به جیرف... بان خشک بان خشک . [ خ ُ ] (اِخ ) نام قدیم بیگ بیگ است . دهی است از شهرستان ایلام ، و رجوع به بیگ بیگ شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). خشک آباد خشک آباد. [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان ، واقع در 24 هزارگزی شمال خاور راه اردستان و 2 هزارگزی شمال باختر اردستان ... خشک آخور خشک آخور. [ خ ُ خُرْ ] (اِ مرکب ) کنایه از سال قحط و سالی که گیاه و علف کم رسته باشد. (از برهان قاطع). سال قحط. خشکسالی . (شرفنامه ٔ منیری )... خشک آمار خشک آمار. [ خ ُ ] (اِمرکب ) به معنی خشک آمار است که مرض استسقاء باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || تتبع و استقصا و تفحص و تجسس و ا... چال خشک چال خشک . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه است که در 71 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 29 هزارگزی سراب ... خاک خشک خاک خشک . [ ک ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین بی گیاه و سبزه است . (آنندراج ) : دگر بار سر سبز شد خاک خشک بنفشه برآمیخت عنبر بمش... حرف خشک حرف خشک . [ ح َ ف ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف سرد. (مجموعه ٔ مترادفات ص 209). سخن از روی بی علاقگی و بر طبق فرمول و مقررات . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود