خوان
نویسه گردانی:
ḴWAN
خوان . [ خ ُ ] (ع اِ) ماه ربیعالاول در جاهلیت . خَوّان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۶۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
خان رباط. [ رُ ] (اِخ ) قریه ای است که بفاصله ٔ 41 هزارگزی در جنوب شبرغان ولایت مزارشریف واقع و بین خط 65 درجه و 55 دقیقه و 18 ثانیه ٔ طول ...
خان رخش . [ ن ِ رَ ] (اِخ ) نام کوچه ای بوده است به نیشابور. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
خان زاده . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پسر خان . ولد خان . پسر آقا.
خان سعید. [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از پسران «امیر حسن بن امیرمسلا» است . وی در اختلاف دفعه ٔ ثانی بین امیرتیمور گورکان و امیرحسین با یکی از ب...
خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) زن شاه محمود آل مظفر برادر شاه شجاع است که بعد از پدر (امیر مبارزالدین محمد)از طرف برادر امارت اصفهان و ابرقوه یا...
خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) ملقب به لیلی زن اسکندربن قرایوسف بود و این زن با قباد نام فرزند اسکندر سر و سری داشت . چون اسکندر بقلعه ٔ النجق ...
خان خرک .[ ن ِ خ َ رَ ] (اِ مرکب ) خان است که کاروانسرا باشد.(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : خان خرک شده ست همه خان مان مابر یکدگ...
خان حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باغان بخش شیروان شهرستان قوچان . واقع در 17 هزارگزی شمال خاوری شیروان و 3 هزارگزی شمال شوسه ٔ ع...
خان چایو. (اِخ ) نام یکی از حکام تاتارستان بوده است . مشیرالدوله آرد:تقریباً در 101 م . خان چایو حاکم تاتارستان از طرف چین نمایندگانی میفرس...
خان جدید. [ ج َ ] (اِخ ) ناحیه ای است مرکب از ده قریه در ولایت سیواس . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020).