گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خوش نویسه گردانی: ḴWŠ خوش . (ص ) خشک : اگر خوش آیدْت خشکی فزاید. ابوشکور.رجوع به خوشیدن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۲۰ مورد، زمان جستجو: ۲.۵۲ ثانیه واژه معنی خوش روش خوش روش . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ وِ ] (ص مرکب ) آنکه رفتار خوش دارد. صاحب اخلاق حمیده . خوش کردار. خوش عمل . خوش روی خوش روی . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] (حامص مرکب ) خوش رفتاری . نیکوروی . نیکوروشی . خوش روشی : هنوزم کهن سرو دارد نوی همان نقره خنگم کند خوشروی .نظامی... خوش ذات خوش ذات . [ خوَش ْ / خُش ْ ](ص مرکب ) خوش فطرت . خوش جبلت . مقابل بدذات . پاک گهر. خوش ذوق خوش ذوق . [ خوَش ْ / خُش ْ ذَ / ذُو ] (ص مرکب ) آنکه ذوق نیکو دارد. خوش سلیقه . خوش راه خوش راه . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) ستور راهوار. (ناظم الاطباء). اسب خوش رفتار. اسب مطیع و خوب رو. اسب غیرحرون و تندرو. || طعام لذیذ و نرم... خوش رزق خوش رزق . [ خوَش ْ / خُش ْ رِ ] (ص مرکب ) آنکه با رزق است . آنکه روزی او خوب است . پرروزی . خوش سری خوش سری . [ خوَش ْ / خُش ْ س َ ] (حامص مرکب ) خوش رفتاری . خوش اخلاقی . خوش سفر خوش سفر. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه در سفر ماندگی ننماید و با رفیقان و همسفران تازه روی باشدو هم از خدمت بدیشان دریغ نکند. (یا... خوش سوز خوش سوز. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (نف مرکب ) که زود آتش گیرد. که بدون دود سوزد. هیزمی چون هیمه ٔ کاج که خوب و به آسانی بسوزد. مقابل بدسوز. خوش سیر خوش سیر. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) خوش رفتار. خوش راه . خوش حرکت . راهوار. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۵۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود