گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خوش نویسه گردانی: ḴWŠ خوش . (ص ) خشک : اگر خوش آیدْت خشکی فزاید. ابوشکور.رجوع به خوشیدن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۲۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۲ ثانیه واژه معنی خوش نقش خوش نقش . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) آنچه دارای رنگ و نگار و نقش خوب باشد. (یادداشت مؤلف ). || خوش قیافه . خوش پیکر. (یادداشت مؤلف )... خوش نقش خوش نقش . [خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (اِخ ) نام فاحشه ٔ اصفهانی که شیخ شاه نظر متولی مزار شاه رضا در عقد نکاح آورده بود چنانچه نصیرآبادی در شرح ... خوش نمک خوش نمک . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ م َ ] (ص مرکب ) ملیح . نمکین . کنایه از محبوب ومعشوق . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : از دیده جرعه دان کنم از... خوش نوا خوش نوا. [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) خوش صوت . با صوت خوب . خوش صدا. خوش آواز : همه برگ او یک یک اندر هوااز آن پس چو مرغی بدی خوش نوا. ا... بچه خوش این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. خوش ذقن این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. خوش بار این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. خوش سای خوش سای . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِ) شمشاد. (ناظم الاطباء). بقش . (فیروزآبادی ): بقش ؛ درختی است و آنرابه فارسی خوش سای گویند. (منتهی الارب ). بقس ... خوش سخن خوش سخن . [ خوَش ْ / خُش ْ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) خوش زبان . شیرین زبان . خوش گفتار. خوش تقریر. حَدِث . حِدّیث . (یادداشت مؤلف ) : و چون سخن گوید خ... خوش روز خوش روز. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) باطالع. با سرنوشت خوب . خوب طالع. || (اِ مرکب ) روز جشن . روز تعطیل . || روز خوش . آسایش : که هر کس که ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۵۲ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود