اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خون

نویسه گردانی: ḴWN
خون . [ خ َ ] (ع مص ) دغلی . ناراستی کردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خیانت کردن . شرایط امانت بجا نیاوردن . مقابل امانت ورزیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).خیانة. خانة. مخانة. یقال : خان الرجل الامانة؛ نادرستی کردآن مرد در امانت و یقال : خانه العهد؛ نادرستی کرد مر او را در عهد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
زینب خون . [ زَ / زِ ن َ ] (نف مرکب ) زینب خوان . مردی که در تعزیه ها بجای حضرت زینب کبری ۞ علیها سلام و از زبان وی سخن میگوید. (از فرهنگ...
خون فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ خون . آنکه خون مقتول را بچیزی سهل معاوضه کند. (آنندراج ). || آنکه خون خود را در مقابل وجهی می فرو...
خون فشان . [ ف ِ ] (نف مرکب ) خون فشاننده . آنکه خون افشاند. (یادداشت مؤلف ). خونریزنده . خونریز : ز بهر سیاوش بدم خون فشان فرنگیس را جو از ای...
خون گرم . [ گ َ ] (ص مرکب ) مقابل خونسرد. رجوع به خون سرد شود. || مهربان . رؤوف . باعاطفه . بامهر. مهرورز. (یادداشت مؤلف ). || انس گیرنده ...
مستی خون . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری بنجار و 3هزارگزی راه فرعی بند زهک به زابل . ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
(اِ مرکب ) علم یا پرچم خون-پرچم خونین
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فشارخون . [ ف ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) عبارت از نیرویی است که در موقع انقباض و انبساط قلب از طرف خون بر جدار شریانها ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۱ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.