خیز
نویسه گردانی:
ḴYZ
خیز. (اِخ ) شهرکی است خرم و آبادان و بانعمت بناحیت پارس . (حدود العالم ).
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
موج خیز. [ م َ / م ُ ] (اِ مرکب ) جای برخاستن موج . آن جای از دریا که موج از آن برمی آید. (ناظم الاطباء) : آب دریا به موج خیز بلاحاکی و راو...
نفت خیز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مناطق نفت خیز، جاهائی که معدن نفت دارد. که چاه نفت دارد. که در آنجا نفت استخراج کنند.
نیم خیز. (نف مرکب ) نیم راست . درست راست نشده . (ناظم الاطباء). حالت بین نشسته و خاسته . که به عزم برخاستن از جایش حرکتی کرده است و کاملاً...
محلی که در آن همواره برف ببارد.
این وازه در سال هخامنشی می باشد که همان ماه آبان در سال ایرانی است و به عبارتی دیگر آبان بیز، نیز گویند.
نیمه خیز. [م َ / م ِ ] (نف مرکب ) نیم خیز. رجوع به نیم خیز شود.
مردم خیز. [ م َ دُ ] (نف مرکب ) مردخیز. جائی را گویند که در آن ارباب عقل و دانش پیدا شوند. (آنندراج ). سرزمین و دیاری که از آنجا مردان برجس...
نوبه خیز. [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) مالاریاخیز. تب خیز. منطقه ای باتلاقی که در آن به تب نوبه مبتلا شوند.
گنجه خیز. [ گ َ ج َ / ج ِ ] (ن مف مرکب ) برخاسته از گنجه . که در گنجه نشو و نما یافته : چون فروزنده شد به عکس و عیارنقد این گنجه خیز رومی کا...