خیز
نویسه گردانی:
ḴYZ
خیز. (اِخ ) شهرکی است خرم و آبادان و بانعمت بناحیت پارس . (حدود العالم ).
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
سیلاب خیز. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) سیلاب خیزنده . که سیلاب از آن برخیزد. در بیت زیر ظاهراً، در معرض سیلاب : رخنه کن این خانه ٔ سیلاب خیزتا ...
بیگاه خیز. (نف مرکب ) که بیگاه برخیزد. که بامداد زود برخیزد. که در دل شب از خواب برآید : بشب زنده داران بیگاه خیزبخاکی غریبان خونابه ریز.نظ...
جست و خیز. [ ج َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) برجستن و برخاستن . (آنندراج ) : زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی که جست و خیز در صحرا ب...
افت و خیز. [ اُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عبارت است از حالت بین بین شتافتن و آهسته رفتن . (آنندراج ) (بهار عجم ). || کنایه از نشیب و...
خفت و خیز. [ خ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص ) آهستگی و تأنی . تدریج . (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). || اضطراب . بیقراری ...
خیز افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) ورم کردن . آماس کردن . آماه کردن . متورم شدن . خیزآوردن . (یادداشت مؤلف ).
نشست و خیز. [ ن ِ ش َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) نشست و خاست . نشست و برخاست . معاشرت . مصاحبت .
خیز برداشتن . [ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بقصد دور جستن خود را گرد کردن چنانکه شیر و ببر و غیره . دور جستن چنانکه شیر برای شکاری بقصد جایی . || جس...
گوهر خانه خیز. [ گ َ / گُو هََ رِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت محمدبن عبداﷲ (ص ) باشد. (از آنندراج ).
پاشنه خیز کردن .[ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (پاشنه خیز کردن اسپ ) با زخم پاشنه یا مهمیز برانگیختن او را : دل روشن راد را تیز کردمر آن بار...