خیز
نویسه گردانی:
ḴYZ
خیز. (اِخ ) شهرکی است خرم و آبادان و بانعمت بناحیت پارس . (حدود العالم ).
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
چمن خیز. [ چ َ م َ] (نف مرکب ) زمینی یا جایی که استعداد روییدن چمن دارد. یا چمن در آنجا بسیار است . چمن زار : تعالی اﷲ ازین شهر چمن خیزکه باد...
پگه خیز. [ پ َ /پ ِ گ َ ] (نف مرکب ) مخفف پگاه خیز؛ آنکه بامداد زود از خواب برخیزد. سحرخیز. بَکِرِ. بَکُرُ : ز نخجیر و از می بپرهیز باش بشب دیر ...
سست خیز. [ س ُ ] (نف مرکب ) تنبل . کند. کاهل : در عالم اگر چه سست خیزیم در کوچگه رحیل تیزیم .نظامی .
سبک خیز. [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) کنایه از مردم جلد و تند و زودخیز. (برهان ). کنایه از مرد چست و چالاک که در سرانجام دادن کارها متوقف نشود. و ...
حسن خیز. [ ح ُ ] (نف مرکب ) جائی که خوشرویان بسیار دارد: کش ، شهری بود به ماوراءالنهر حسن خیز. قریه ٔ گیلی و درچه ٔ سلطان آباد عراق حسن خیز است...
موج خیز. [ م َ / م ُ ] (اِ مرکب ) جای برخاستن موج . آن جای از دریا که موج از آن برمی آید. (ناظم الاطباء) : آب دریا به موج خیز بلاحاکی و راو...
نفت خیز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مناطق نفت خیز، جاهائی که معدن نفت دارد. که چاه نفت دارد. که در آنجا نفت استخراج کنند.
محلی که در آن همواره برف ببارد.
صبح خیز. [ ص ُ ] (نف مرکب ) سحرخیز : خاقانی صبح خیز هر شام ۞ نگشاید جز بخون دل روزه . خاقانی .ای صبح خیزان می کجا آن عقل ما را خون بهاآن آ...
طرب خیز. [ طَ رَ ] (نف مرکب ) طرب انگیز. که طرب آورد. رجوع به طرب انگیز شود.