دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
ده پایین . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان . واقع در 80هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنه ٔ آن 123 تن ...
ده پایین . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه . واقع در 3هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه . دارای 73...
ده ترکان . [ دِه ْ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 33هزارگزی شمال اشترنیان . دارای 725 تن سک...
ده خداوند. [ دِه ْ خ ُ وَ ] (اِ مرکب ) دهخدا. کدخدا و رئیس ده : باز پرسید کاین دیار کراست ؟ده خداوند این دیار کجاست ؟.نظامی .و رجوع به دهخدا شود...
ده حسنعلی . [ دِه ْ ح َ س َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. واقع در 31هزارگزی شمال باختری الشتر دارای 2...
ده چناشک . [ دِه ْ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان . واقع در 40هزارگزی جنوب خاوری مینودشت . دارای 240تن ...
ده چندگی . [ دَه ْ چ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب )ده برابری . (ناظم الاطباء). || گاه به این لفظ جواب سلام و تهنیت را می گویند. (ناظم الاطباء).
ده زیارت . [ دِه ْ رَ ](اِخ ) دهی است از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . واقع در 82هزارگزی جنوب خاوری سوریان . سکنه ٔ آن...
ده زیرنا. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . واقع در 8هزارگزی شمال باختری قلعه ٔ کلات مرکز دهستان...
ده سرطوف . [ دِه ْ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . واقع در 7هزارگزی شمال خاوری قلعه ٔ کلات مرکز د...