اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دع دع

نویسه گردانی: Dʽ Dʽ
دع دع . [ دُ دُ ] (ع اِ فعل ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را زجر کنند یا امر است به زجر گوسپندان . (منتهی الارب ).امر است به صدا زدن گوسفندان . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
دعدع . [ دَ دَ ] (ع ص ، اِ) زمین بی نبات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دعدع . [ دَ دَ ] (ع اِ فعل ) مبنی بر سکون و یا با تنوین (دعدعاً)، کلمه ای است که به کسی گویند که لغزیده افتاده باشد، یعنی برخیز و بمان چ...
دادا. (اِخ ) : مهندس ابوالفضل عظیمی بیلوردی متخلص به دادا از شاعران معاصر ایران زمین می باشد و در سرایش شعر در دو زبان فارسی و ترکی مهارت کامل دارد.شع...
دادا.( اِ ) : دادا در فارسی به معنای برادر است. در خیلی از شهرهای ایران مثل اصفهان به برادر ، دادا می گویند. دادا در لغت ترکی به معنای پدر یا عارف پ...
دادا. (اِ) هر کنیزی را گویند عموماً و پیر کنیزکی را که از طفلی خدمت کسی کرده باشد خصوصاً. (برهان ). داه پیر که خدمت اطفال کند و مطلق کنیز ر...
دادا. (اِخ ) (شیخ تقی الدین محمد) از عارفان معاصر امیرشرف الدین مظفربن مبارزالدین محمد از امرای آل مظفر. رجوع شود به تاریخ عصر حافظ ج 1ص 64....
دأداء. [ دَ ] (ع ص ) (لیلة...)؛ سخت تاریک (شب ). (منتهی الارب ). دأداء. دأداة. دأداءة. (منتهی الارب ). || قضا. || فراخ از قلعه ها و وادی...
دأداء. [ دَ دَ ] (ع ص ) دأداءة. دأداء. (لیلة...)، دأداة. سخت تاریک (شب ). (از منتهی الارب ).
دادا. ( اِفعل) : دادا = دادآ= به داد برس=ای داد تخلص شاعر معاصر - مهندس ابوالفضل عظیمی بیلوردی ( پدر سبک زلال )
دادا.( اِ ) : دادا در فارسی به معنای برادر است. در خیلی از شهرهای ایران مثل اصفهان به برادر ، دادا می گویند. دادا در لغت ترکی به معنای پدر یا عارف پ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.