اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دعر

نویسه گردانی: DʽR
دعر. [ دُ ع َ ] (ع ص ) عود دعر؛ عود ردی بسیاردود. (منتهی الارب ). عود که دود کند و آتش نگیرد. (از اقرب الموارد). || زند دعر؛ آتشزنه که بارها برای آتش زدن از آن استفاده کرده باشند در نتیجه سر آن سوخته باشد و دیگر آتش ندهد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || شخص خائن که یاران خود را عیب کند، و گویند شخصی که در او خیر نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
خواب دار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) پرزدار مانند مخمل . (ناظم الاطباء). جامه ٔ پرزدار که پود آن مایل به یک جهت است . خوابناک . (یادداشت مؤلف )...
پنبه دار. [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) که حشو از پنبه دارد. صاحب حشو از پنبه : قباء پنبه دار. تنبان پنبه دار.- پنبه داردوزی ؛ دوختن پنبه بحش...
پوست دار. (نف مرکب ) دارنده ٔ پوست . که پوست دارد. رجوع به پوست شود.
پهره دار. [ پ َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) پاسدار. محافظت کننده . (برهان ) : خلیل از بیم آن زنهارخواران مرتب داشت جمعی پهره داران .نزاری (از جهانگی...
بهره دار. [ ب َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) حصه دار. (آنندراج ). حصه دار و دارای حظ و نصیب . (ناظم الاطباء). || سهیم و شریک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ ف...
بهله دار. [ ب َ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) آنکه دارای دستکش شکاری بود. (ناظم الاطباء). || در صفات کمر مستعمل است . (آنندراج ) : دست طمع برید ز ...
بینی دار. (نف مرکب ) دارای بینی . دارنده ٔ بینی . پوزه دار. نوک دار. || چکمه یا کفش نوک دار. (ناظم الاطباء). || دماغه دار.
پایه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) صاحب قدر و منزلت . (برهان ). صاحب رتبه . صاحب منصب . صاحب مقام . باقدرت . مقتدر.
پرده دار. [ پ َ دَ ] (نف مرکب ) حاجب . (دهار). سادِن . خرم باش . دربان . (غیاث اللغات ) : چنین گفت با پرده داران اوی پرستنده و پایکاران اوی . ف...
پرزه دار. [ پ ُ زَ / زِ ] (نف مرکب ) پرزدار. پرزناک .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.