دیگ
نویسه گردانی:
DYG
دیگ . (اِ، ق ) دی . روز گذشته . (برهان ) (جهانگیری ) دیروز چنانکه پارسیان دیگروز گویند. (انجمن آرا). دی و دیروز و روز پیش از امروز. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دیگ . (اِ) ظرفی که در آن چیزی پزند. (برهان ). از مس سازند و در آن طعام پزند و در حمامها برای گرم کردن آب در خزینه نصب کنند ۞ . (انجمن آ...
دیگ بر دیگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) دیک بر دیک ، دوایی سمی مرکب از زرنیخ و جیوه و زنگار و آهک که در قدیم برای معالجه ٔ بعضی جراحتها بکار میرفت...
ته دیگ . [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ) ته گیره . چیزی که از طعام برشته ، ته دیگ چسبیده باشد. (آنندراج ): ته دیگی ؛ جزء برشته ای ازغذا که به دیگ می چ...
دیگ پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آشپز. خوالیگر. طباخ . مطبخی . خوراک پز. پزنده . باورچی . قدار : شتربان و فراش با دیگ پزنبودند جز پیشکار علی . ناصرخسرو.م...
شب دیگ . [ ش َ ] (اِ مرکب ) نوعی از طعام که گوشت و شلغم را در دیگ نهند و شبانه در زیر آتش گذارند و فردای آن تناول کنند. (از ناظم الاطباء).
دیگ پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) آشپزی . طباخت . عمل دیگ پز. خوالیگری . باورچی گری .
دیگ جن . [ گ ِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخی نزدیک دریا که بر سقف غاری ایجاد شده است و هوا (و احتمالاً آب ) هنگام مد دریا از میان آ...
دیگ شب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) دیگرشب . دیشب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اما ظاهراً دگرگون شده ٔ دیگر شب باشد. (یادداشت لغتنامه ).
دیگ گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه دیگ سازد. قدار. (ملخص اللغات حسن خطیب ).
دیگ بر. [ب َ ] (اِ مرکب ) رجوع به دیگ بابرگی شود. گویا سفره ٔچرمین باشد که در سفر دیگ را با طعام در آن استوار کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا)....