اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دین

نویسه گردانی: DYN
دین . (اِ) ۞ نام فرشته ای است که بمحافظت قلم مأمور است . (برهان ) (جهانگیری ). از ایزدان آئین زردشتی است و نگهبانی روز بیست و چهارم ماه به ایزد دین سپرده شده است . || روز بیست و چهارم بود از ماههای شمسی نیک است در این روز فرزند به مکتب فرستادن و نکاح کردن . (از برهان ) (از غیاث ). ابوریحان بیرونی در فهرست نامهای روزهای ایرانی نام این روز را «دین » و در سغدی هم «دین » و در خوارزمی نیز «دین » یاد کرده است .
- دین روز ؛ روز بیست و چهارم از ماههای شمسی . (آنندراج ) :
دین روز ای روی تو آکفت دین
می خور و شادی کن و خرم نشین .

مسعودسعد.


|| مزیدمؤخر امکنه ، ماردین . افریدین . قودین . مشکادین . خرادین و بهداذین . (یادداشت مرحوم دهخدا). || داد. راستی . (یادداشت مؤلف ). شوکت فر. شکوه :
بمان تا بیاید مه فرودین
که بفزاید اندر جهان هور دین .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دین بهی . [ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) آئین زردشتی . دین به . بهدینی : نگیرد ازو راه و دین بهی مر این دین به را نباشد رهی . دقیقی .بیاموز آیین دین بهی...
دین پاک . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) منظور دین توحید است در برابر ادیان شرک و بت پرستی : و او نیز بر دین پاک از دنیا رفت . (قصص الانبیا...
دین پذیر. [ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ دین : همه دین پذیر و همه هوشیارهمه از در یاره و گوشوار. دقیقی .یکی نامه بنوشت خوب و هژیرسوی نامور خس...
دین پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) دیندار. با دین . متدین . مؤمن : که ما راست گشتیم و هم دین پرست کنون زند زردشت زی ما فرست . دقیقی .چنین گفت...
دین پرور. [ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کنایه از متشرع . (آنندراج ). صفت کسی که به پرورش دین همت گمارد. ترویج کننده ٔ دین : قوام دین پیغمبرملک ...
دین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دین آور. پیامبری . رسالت . تشریع.
دین پژوه . [ پ َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ دین . (انجمن آرا) (آنندراج ) : همه پیش او دین پژوه آمدندوز آن پیر جادو ستوه آمدند. فردوسی .بدو گفت بهرام...
دین پناه . [ پ َ] (ص مرکب ) حامی دین . حمایت کننده ٔ دین : که فرموده بد یوسف دین پناه که کس را سوی شهر ندهند راه . شمسی (یوسف و زلیخا).بفرم...
دین راک . (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز با 170 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
دین طراز. [ طَ ] (ص مرکب ) که دین زیور وی باشد. که آرایشی جز دین نپذیرد. || (نف مرکب ) که دین را آراید و طراز دهد : قطعه ای گرثنا طرازیدم ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.