ذهر
نویسه گردانی:
ḎHR
ذهر. [ ذَ هََ ] (ع مص ) ذهرفوه ؛ سیاه شد دندانهای او.
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
زحر. [ زَ ] (اِخ ) ۞ ابن قیس . از محدثانست . (از منتهی الارب ) (از ترجمه ٔ قاموس ). زحربن قیس گوید، هنگامی که علی (ع ) مضروب گردید من بمدائ...
بی زهر. [ زَ ] (ص مرکب ) ۞ (از: بی + زهر) فاقد سم . - مار بی زهر ؛ مار که زهر ندارد. که زهر آن گرفته شده باشد. || بی مضرت . رجوع به زهر شو...
پای زهر. [ زَ ] (اِ مرکب )پادزهر. پازهر. فازهر. تریاق . تریاک ۞ : و اندر کوههای فرغانه معدن زر و سیم بسیار است و معدن سرب و نشادر و سیماب ...
زهر مار. [ زَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لعاب حیه . سمی که از نیش مار برآید و اغلب کشنده است و امروزه از انواع این زهرها در داروسازی اس...
گل زهر. [ گ ُ ل ِ زَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که زهرآگین باشد. گل زهری که بوییدن آن خطرناک و زیان آور باشد : جهان رابه کوشش چه جوی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پادْزَهْر، نیز پازهر، مرکب از پیشوند پاد(در ایرانی باستان: *pāta-/pāti، در اوستایی: patiti-) و واژۀ زهر (ایرانی باستان: *jaθra- مشتق از ریشۀ gan-= ز...
اِبْنِ زُهْر، لقب افراد خاندانى منسوب به اِیاد بن مَعَدّبن عدنان که در سدههای 4 تا 7ق/10 تا 13م، فقیهان، پزشکان، ادیبان و وزیرانى نام...
زَوالِ ظهر. بعد از ظهر. رجوع شود به واژۀ زوال که در اینجا به معانی «مایل گردیدن آفتاب از میانه ٔ آسمان» و «متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان بسوی مغرب» بک...
ظهر حمار. [ ظَ رُ ح ِ ] (اِخ ) دهی است بین نابلس و بیسان که گویند قبر بنیامین برادر یوسف آنجاست .