جستجو در پارسی ویکی
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رازی

نویسه گردانی: RʼZY
رازی . (اِخ ) سبزواری . شاعری پاکیزه گوی بوده و این بیت از اوست :
زآتش عشق نه تنها جگرم میسوزد
بسکه بگریسته ام چشم ترم میسوزد.

(تحفه ٔ سامی ).


و رجوع به رازی سبزواری شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اجازه ویرایش برای همه اعضا

ابوالفضل قزوینی رازی

عبدالجلیل بن ابی الحسین بن ابی‌الفضل قزوینی رازی (متولد اواخر سده ۵ق) فقیه و متکلم سدۀ ششم قمری در ری. مهم‌ترین اثر وی، النقض است که هم از نظر محتوا (...
اجازه ویرایش برای همه اعضا

کالومل کلرید جیوه زکریای رازی

کالامل/کالومیل/کالومل کالومیل/کالومل. جیوه (I) کلرید (به انگلیسی: Mercury(I) chloride) با فرمول شیمیایی Hg۲Cl۲ یک ترکیب شیمیایی است. که جرم مولی آن ۴۷...
اجازه ویرایش برای همه اعضا

راضی

شادی و آرامش یافته در پی دستیابی به چیزی که خواهان آن بوده است یا نیازی از وی برآورده شده است. (https://www.cnrtl.fr/definition/satisfait) همتای پارسی...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راضی

راضی . (ع ص ) ۞ خشنودشونده . (آنندراج ). خشنود. (مهذب الاسماء) (دهار) (ناظم الاطباء).خوشدل و شادمان . خرسند. (ناظم الاطباء) : نبوی راضی گر ز ...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راضی

راضی . (اِخ ) یزیدبن معتمد علی اﷲ عبادی . رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی اﷲ در همین لغت نامه شود.
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نیم راضی

نیم راضی . (ص مرکب ) آنکه نیک راضی و خشنود نباشد. (ناظم الاطباء).
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راضی شدن

راضی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خشنود وخرسند گشتن . (ناظم الاطباء). قانع شدن . خرسند گردیدن . خشنود گشتن : همگنان را راضی کردم مگر حسود را که...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راضی نامه

راضی نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته ٔ رضائیت که شخص مدیون (کذا) و یا مظلوم میدهد و در آن ابرای ذمه ٔ خود را از دین و یا از ظلمی که دربا...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راضی گشتن

راضی گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خشنود گردیدن . خرسند شدن . || قانع شدن : ما به دشنام از تو راضی گشته ایم و ز دعای ما بسودا میروی . سعدی . ...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راضی کردن

راضی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند و شادمان کردن . (ناظم الاطباء). مسرور کردن . خشنود ساختن . || قانع کردن . وادار بقبول کردن . قبولانیدن ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۲ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.
 
ورود