اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راس

نویسه گردانی: RʼS
راس . (اِ) بمعنی راه باشد چه سین و ها را به یکدیگر تبدیل کنند چنانکه خروس و خروه . (انجمن آرای ناصری ). به لغت زند و پازند راه و جاده را گویند که به عربی طریق و صراط خوانند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مخفف راسو، موش خرما. (شعوری ج 2 ص 7).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رأس صوفانیه . [ رَءْ س ِ نی ی َ ] (اِخ ) دماغه ای است در مغرب خلیج فارس و شمال احسا.
مدار رأس الجدی . [ م َ رِ رَءْ سُل ْ ج َدْی ْ ] (اِخ ) مداری که به موازات خط استوا و در جنوب آن به فاصله ٔ 23 درجه و 27 دقیقه و 6 ثانیه بر ...
حامل رأس الغول . [ م ِ ل ُ رَءْ سِل ْ ] (اِخ )نام دیگر صورت برساوش است . (جهان دانش ). برشاوش ۞ . حامل رأس الغول ، ای برنده ٔ سر غول که د...
مدار رأس السرطان . [ م َ رِ رَءْ سُس ْ س َ رَ ] (اِخ ) مداری که به موازات خط استوا و در شمال آن به فاصله ٔ 23 درجه و 27 دقیقه و 6 ثانیه بر ...
رأس العین بومرزوق . [ رَءْ سُل ْ ع َ ن ِ م َ ] (اِخ ) جایگاهی است در جزایر جنوبی قسنطینه . (از اعلام المنجد).
رأس الرجاء الصالح . [ رَءْ سُرْ رَ ئِص ْ صا ل ِ ] (اِخ ) نام دماغه ای است در انتهای افریقای جنوبی . (از اعلام المنجد). دماغه ٔ امید نیک . (یاد...
رأس التوأم الشرقی . [ رَءْ سُت ْ ت َ اَ مِش ْ ش َ ] (اِخ ) ۞ (اصطلاح فلک ) ستاره ای است از ثوابت از قدر دوم در شرقی ذراع مبسوطه بر سر دو...
رأس التوأم الغربی . [ رَءْ سُت ْ ت َ اَ مِل ْ غ َ ] (اِخ ) ۞ (اصطلاح فلک ) ستاره ای است از ثوابت از قدر اول در غربی ذراع مبسوطه بر سر دو...
رعس . [ رَ ] (ع مص ) مرتعش شدن و لرزیدن .(ناظم الاطباء). لرزیدن و فشاندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جنبانیدن سر در خواب . (از اقرب المو...
رعص . [ رَ ] (ع مص ) افشاندن و جنباندن و حرکت دادن و کشیدن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پریدن پ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۲ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.