راس
نویسه گردانی:
RʼS
راس . (اِ) بمعنی راه باشد چه سین و ها را به یکدیگر تبدیل کنند چنانکه خروس و خروه . (انجمن آرای ناصری ). به لغت زند و پازند راه و جاده را گویند که به عربی طریق و صراط خوانند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مخفف راسو، موش خرما. (شعوری ج 2 ص 7).
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
رأس کیفی . [ رَءْ س ِ ک َ فا ] (اِخ ) موضعی است بجزیره ای از دیار مصر. (منتهی الارب ). جایگاهی است دردیار مصر در جزیره ٔ قرب حران . (از معجم ...
رأس شمرا. [ رَءْ س ِ ش َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شمال لاذقیة. در این محل آثار شهر مهم دیرینه ای پیدا شده است که زمان آن تا قرن 13 ق .م ....
رأس دشان . [ رَءْ س ِ دَ ] (اِخ ) کوهی است در حبشه به ارتفاع 5020 گز. (از اعلام المنجد).
دایانا ارنستین ایرل راس (به انگلیسی: Diana Ernestine Earle Ross) (زادهٔ ۲۶ مارس ۱۹۴۴)؛ خواننده و بازیگر زن اهل آمریکا است. او در دههٔ شصت میلادی خوانن...
عقده ٔ رأس . [ع ُ دَ / دِ ی ِ رَءْس ْ ] (اِخ ) عقدةالرأس . محل تقاطع فلک حامل و مایل قمر در سر دایره ٔ مفروضه . رجوع به عقدة و عقده و عقدتین ...
ذومائة رأس .[ م ِ ءَ ت َ رَ ءْ ] (ع اِ مرکب ) ذومائة شوکة. قرصعنة. و آن گیاهی است طبی . ۞
رأس التفور. [ رَءْ سُت ْ ت َ ] (اِخ ) دماغه ای است در شمال بحرین و مغرب خلیج فارس .
رأس التنین . [ رَءْ سُت ْ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) قسمتی از تنین که بمنزله ٔ سر او توهم شده و حاوی راقص و عوائد و رُبع میباشد. (از ص...
رأس الاکحل . [ رَءْ سُل ْ اَ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
رأس الجاثی . [ رَءْ سُل ْ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) نام ستاره ای است نورانی در صورت جاثی علی رکبتیه . (از صور الکواکب ص 59). و رجوع به همان صف...