رأس
نویسه گردانی:
RʼS
رأس . [ رَءْس ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان جزیره ٔ صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان واقع در 6هزارگزی باختر آبادان و کنارشطالعرب . این ده دارای 1150 تن جمعیت میباشد. آب رأس از شطالعرب تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن خرماست . قراء کوچک آن ذرعمیه ، غاتمیه ، شلهه جزیره ، جزء این ده منظور شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
رأس الفار. [ رَءْ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) سر موش است چون خشک کنند و بسوزند و خرد بکوبند نیک ، و با عسل بیامیزند و بر داءالثعلب طلا کنند نافع بود....
رأس القدر. [رَءْ سُل ْ ق ِ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) اثافی ، نام چند ستاره است مقابل رأس القدر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
رأس القری . [ رَءْ سُل ْ ق ُ را ] (اِخ ) یکی از نامهای مکه ٔ مشرفه . (یادداشت مرحوم دهخدا). ام ّالقری ̍.
رأس الکفر. [ رَءْ سُل ْ ک ُ ] (اِخ ) دجال است . || شیطان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
رأس الکلب . [ رَءْ سُل ْ ک َ ] (اِخ ) پشته ای است . (منتهی الارب ). نام کوهی است در یمامه . (از معجم البلدان ).
رأس الکلب . [ رَءْسُل ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است به قومس . (منتهی الارب ). لسترنج گوید: شاهراه بزرگ خراسان از سراسر ایالت قومس میگذشت ... بعد ا...
رأس المال . [ رَءْ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اصل مال . (منتهی الارب ). سرمایه . (فرهنگ نظام ). سرمایه ٔ تجارت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از کشاف ا...
رأس المتن . [ رَءْ سُل ْ م َ ] (اِخ ) نام ییلاقی است در لبنان ، واقع در عبداء. (از اعلام المنجد).
رأس الورغ . [ رَءْ سُل ْ وَ ] (اِخ ) یکی از دهانه های رود سغد است . توضیح اینکه رود سغد از کلاباد داخل بخارا می شد وآنرا دهانهای گشاده قرار دا...
رأس بریس . [ رَءْ س ِ ب ِ ] (اِخ ) دماغه ای است در ساحل شمالی دریای عمان در مغرب گواتر و مشرق چاه بهار.