ردء
نویسه گردانی:
RDʼ
ردء.[ رَدْءْ ] (ع مص ) یار و معاون گردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء). یار کسی گردانیدن دیگری را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || یار گردیدن و قوت دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || عماد ساختن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ستون نهادن دیوار را. || سنگ انداختن کسی را. || نیک سیاست نمودن شتران را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ردء. [ رِدْءْ ] (ع اِ) یاری کننده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). یار. (نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). یار و معاون . (ناظم ...
رد. [ رَ ] (ص ، اِ) ۞ حکیم و فیلسوف و دانشمند. (ناظم الاطباء). حکیم و دانشمند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). دانا و...
رد. [ رَدد/ رَ ] (از ع ، اِمص ) مخفف رَدّ. دفع و طرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به رَدّ شود. || (ص ) مردودو ازنظرافتاده . (ناظم الاطباء) (برهان ) ...
رد. [ رَدد ] (ع اِمص ) مقابل قبول . (یادداشت مؤلف ). نپذیرفتن . مردود کردن : رد خلق چون قبول ایشان بودو قبول ایشان چون رد. (کشف المحجوب ...
رد. [ رَدد ] (ع مص ) ۞ بازگردانیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از شعوری ج 2 ص 4) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن ع...
رد. [ رِدد ] (ع اِ) عماد هر چیز و قوام آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عماد شی ٔ. (از اقرب الموارد).
رد. [ رَ دِن ْ ] (ع ص ) ۞ رجل رد؛ مرد هالک و المؤنث بالهاء. (منتهی الارب ).
رد /rad/ معنی ۱. جوانمرد. ۲. دلاور؛ دلیر. ۳. دانا؛ بخرد: ◻︎ یکی انجمن ساخت از بخردان / بزرگان و سالآزموده ردان (فردوسی: ۵/۴۷۱). ۴. سرور. فرهنگ فارسی ...
رد زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رد پای کسی را گرفتن . || نشان به جایی بردن . (فرهنگ فارسی معین ).
رد شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قبول نشدن . پذیرفته نشدن . مردود گردیدن . (یادداشت مؤلف ). مردودشدن . رفوزه شدن (در امتحان ). (فرهنگ فارسی ...