رسیدن
نویسه گردانی:
RSYDN
رسیدن . [ رِ دَ ] (مص ) رشتن و ریسیدن . (ناظم الاطباء). مخفف ریسیدن . رجوع به ریسیدن و رشتن شود.
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص ) ۞ آمدن . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 12) (فرهنگ فارسی معین ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). آمدن کسی به جای...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
یک رسیدن . [ ی َ / ی ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) فرداًفرداً رسیدن و ملاقات کردن همدیگر را. (ناظم الاطباء).
بسر رسیدن . [ ب ِ س َ رَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آخر شدن . (آنندراج : بسر رسید) : خنجر بدست بر سرم آن سیمبر رسیدگفتم که چیست گفت که عمرت ب...
بلا رسیدن . [ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آزار رسیدن . رنج رسیدن : هرچند خوارزمشاه از این چه گفتم خبر ندارد و اگر بداند بلایی رسد به من . (تا...
خبر رسیدن . [ خ َ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع رسیدن . خبری بدست آمدن . آگهی یافتن : حیدر کزو رسید وز فخر اوازقیروان بچین خبر خیبر. ناصرخ...
خیر رسیدن . [ خ َ / خ ِ رَدَ ] (مص مرکب ) نفع رسیدن . منفعت بردن : گر از حق نه توفیق خیری رسدکی از بنده خیری به غیری رسد.سعدی (بوستان ).
داد رسیدن . [ رَ / رِدَ ] (مص مرکب ) عدل ورزیدن . داد کردن : مفسدان فساد میکنند بداد نمیرسد بعلت آنکه خود بخویشتن مشغول است و درمانده . (تاری...
دیر رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) با تأخیر آمدن . با فاصله از موعد مقرر فراز آمدن : داستان گر درست و دیر رسیداو بگاه آمد و بگاه رسید.سوزنی ...