اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رسیدن

نویسه گردانی: RSYDN
رسیدن . [ رِ دَ ] (مص ) رشتن و ریسیدن . (ناظم الاطباء). مخفف ریسیدن . رجوع به ریسیدن و رشتن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
گزند رسیدن . [ گ َ زَ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آسیب رسیدن . صدمه رسیدن : نیامد جهان آفرین را پسنداز ایشان به ایشان رسید آن گزند. فردوسی .نه ح...
مژده رسیدن . [ م ُ دَ / دِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) وصول خبر خوش . بشارت رسیدن . خبر خوش رسیدن : رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمیدوظیفه گر بر...
نوبت رسیدن . [ ن َ / نُو ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) هنگام و زمان کاری فرارسیدن . نوبت کسی رسیدن یا نوبت به کسی رسیدن : دور به او رسیدن . ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شکست رسیدن . [ ش ِ ک َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) شکست آمدن . دچار شکست شدن .- شکست به جان رسیدن ؛ حرمان و نومیدی دست دادن : نه امّید عقبی ...
زیان رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آسیب و گزند رسیدن بر کسی یا چیزی : شمشاد و سرو را ز تموز و خزان چه باک کز گرم و سرد لاله و گل را رسد...
زحمت رسیدن . [ زَ م َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آزار و اذیت پدید آمدن . ناراحتی ورنج بوجود آمدن : ز ماران ضحاک زحمت رسیدهمی هر یک از دوش او ...
فریاد رسیدن . [ ف َرْ یا رَ / رِ ](مص مرکب ) کمک کردن . یاری کردن . به داد کسی رسیدن . به فریاد رسیدن . به فریاد کسی گوش دادن : اگر مهمان ت...
بجان رسیدن . [ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) واصل شدن به جان . || عاجز شدن . بیچاره شدن : چشم بد ناگهان مرا دریافت کارم از چشم بدرسید بجان ...
بجای رسیدن . [ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) بجائی رسیدن . (آنندراج ). به هدف نائل شدن . به مقصود رسیدن : آزادگان بجای رسیدند و ما همه زان ره...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.