رضاء
نویسه گردانی:
RḌAʼ
رضاء. [ رِ ] (ع اِمص ) رضا. خشنودی . مقابل سخط. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رضا شود. || قناعت . خرسندی . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
رضا. [ رِ ] (اِخ ) یا رضا هروی ، رضاعلی شاه . از مریدان سیدمعصوم دکنی و از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود.رجوع به فرهنگ سخنوران و ریاض العار...
رضا. [ رِ ] (اِخ ) یا رضا هاشمی ، محمدرضا. از گویندگان قرن دوازدهم هَ . ق . و در سال 1127 هَ . ق . زنده بود. رجوع به تذکره ٔ قاری ص 253 و 254 ...
رضا. [ رِ ] (اِخ ) یا رضایی نوربخشی یا رضایی طهرانی یا رازی . رجوع به رضایی طهرانی در فرهنگ سخنوران و رضایی (شاه رضا...) شود.
رزا. [ رَ ] (اِخ ) نام جد ابوالخیر محمدبن احمد امام جامع اصفهان . (منتهی الارب ).
رضع. [ رَ ] (ع مص ) رَضَع. یا رَضِع. مصدر به معنی رِضاع و رَضاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شیرخوردن . (دهار). شیر مکیدن بچه . (از منته...
رضع. [ رَض َ ] (ع مص ) رَضْع. رَضِع. رَضاع و رِضاع . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به رَضاع و رَضع شود.
رضع. [ رَ ض ِ ] (ع مص ) رَضْع. رَضَع. مصدر به معنی رَضاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَضاع شود.
رضع. [ رِ ] (ع اِ) درختی که شترآنرا می خورد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رضع. [ رَ ض َ ] (ع ص ، اِ) رَضْع. رَضِع. هر چیز مکیده شده . (ناظم الاطباء). || رَضِع. رِضَع. خرمابنان ریزه . (از منتهی الارب ). خرمابنان ریزه . ...
رضع. [ رَ ض ِ ] (ع اِ) رَضَع. رِضَع. به معنی رَضَع است . (از ناظم الاطباء). اسم است از رَضُعَ. (از اقرب الموارد). رجوع به رَضَع. در معنی اسمی...