رعن
نویسه گردانی:
RʽN
رعن . [ رَ ] (ع اِ) تندی که از کوه بیرون خاسته بود. (از مهذب الاسماء). بینی پیش آمده ٔ کوه . (ناظم الاطباء).ج ، رُعون و رِعان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَعل شود. || کوه دراز. ج ، رُعون و رِعان . (ناظم الاطباء). کوه دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چیزی جنبان و لرزان . (دهار). در متون دیگر دیده نشد ولی رعون به معنی چیزی سخت و بسیار جنبنده آمده است .رجوع به متن اللغة و شرح قاموس و ماده ٔ رعون شود.
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
پیچیده ران . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که رانی عضلانی دارد. || که رانی دارد ناراست .
ران افشردن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازتیز کردن و برانگیختن چیزی عموماً و اسب خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). انگیختن و تحریک کردن و مهم...
ران فشاردن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) ران افشردن . ران فشردن . کنایه از برانگیختن و تیز کردن اسب : یکی [ یک تیر ] در کمان راند و بفشارد ...
تیسه ران دوبور. ۞ [س ِ دُ ب ُ ] (اِخ ) لئون . رجوع به تسران دوبور شود.