رعن
نویسه گردانی:
RʽN
رعن . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. || موضعی است به بحرین . || موضعی است نزدیک حفر ابی موسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضعی است در طریق حاج بخره بین حفر ابی موسی و مادیة. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سست ران . [ س ُ ] (ص مرکب ) کند. آهسته . مانده : سختی ره بین و مشو سست ران سست گمانی مکن ای سخت جان .نظامی .
سیل ران . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) ابری که مانند سیل آب میریزد. (ناظم الاطباء). آنچه مانند سیل آب ریزد. بسیارآب : سگ دیوانه پاسبانم شدخوا...
عمل ران . [ ع َ م َ ] (نف مرکب ) حاکم . متصدی عمل دیوانی . عملدار : چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین معزول روز باش و عمل ران صبحگاه . خاقانی .صا...
عین ران . [ ع َ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) زعرور است . (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 248). این نامی است که به دیاربکر و اربل و جز آن از مردم مشرق (بین...
مگس ران . [ م َ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه مگسها را دورکند. مگس راننده . || (اِ مرکب ) به هندی مورچهل و چونری گویند که از پرهای دم طاوس و موی ...
عیش ران . [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیش کننده . خوش گذران : هر مه که به یک وطن مه و خوربا هم چو دو عیش ران ببینم .خاقانی .
گرم ران . [گ َ ] (نف مرکب ) تیزران . (آنندراج ). چابک و تیزرو.
هوس ران . [ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنکه در پی هوس باشد و بدنبال هوس برود.
ملک ران . [ م ُ ] (نف مرکب ) اداره کننده ٔ ملک . فرمانروایی کننده . فرمانروا : ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران . عثم...