اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رنگ

نویسه گردانی: RNG
رنگ . [ رِ ] (اِ) آهنگ مخصوص رقص . آهنگی که بتوان با آن رقصید ۞ .
- یک رِنگی ؛ آوازی که تابع یک مقام باشد مثل شهرآشوب . (فرهنگ نظام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نیل رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) ادکن . (یادداشت مؤلف ). نیل فام . کبود نیلی : هوا شد سیاه و زمین نیل رنگ دلیران لشکر به سان پلنگ . فردوسی .بپوشید س...
نیم رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) رنگ باخته . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کم رنگ . (فرهنگ فارسی معین ). نه سیر و نه روشن . رنگ میانه ٔ سیر و روشن . (یا...
هفت رنگ . [ هََ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اول آن سیاه است و به زحل تعلق دارد، و غبرائی که رنگ خاک باشد به مشتری و سرخ به مریخ و زرد به ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شمعی رنگ . [ ش َ رَ ] (ص مرکب ) هر چیز که به رنگ شعله باشد. (ناظم الاطباء). || رنگ شمعی که سبز تیره است . رجوع به شمعی شود.
صافی رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) قَهْد. (منتهی الارب ).
طاوس رنگ . [ وو رَ ] (ص مرکب ) هر رنگ که به طلائی زند. به رنگ طاوس . مطوّس : ز پستان آن گاوطاوس رنگ برافراختی چون دلاور پلنک . فردوسی .نشس...
عسلی رنگ . [ ع َ س َ رَ ] (ص مرکب ) آنچه به رنگ عسل باشد. رجوع به عسلی شود. || (اِ مرکب ) جامه ٔ درویشان . (ناظم الاطباء).
عقیق رنگ . [ ع َ رَ ](ص مرکب ) آنچه برنگ عقیق بود. سرخ رنگ : ز بس که زان دو سپاه بزرگ کافر کشت عقیق رنگ شد اندر دیار هند گیاه . فرخی .عقیق ...
عناب رنگ . [ ع ُن ْ نا رَ ](ص مرکب ) هر چیزی که به رنگ عناب بود. سرخ رنگ . (از ناظم الاطباء). دارای رنگی چون رنگ عناب : چو برزد دلاویز چنگ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.