اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روح

نویسه گردانی: RWḤ
روح . (اِخ ) ابن عبدالمؤمن بصری ، مکنی به ابوالحسن . مولای هذیل بود. (از تاج العروس ). ابن الندیم در الفهرست کتاب وقف التام را از تألیفات وی برشمرده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
روح الممات . [ حُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به روح ممات شود.
روح الاجنه . [ حُل ْ اَ ج ِن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) در تداول قلندران ، قسمی بنگ و چرس سخت قوی ، و از «اجنه » بغلط ج ِ جن اراده شده است . نوعی ...
روح طبیعی . [ ح ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح طبعی . بعقیده ٔ قدما قوتی که در جگر جای دارد. صاحب غیاث اللغات آرد: آنچه از روح به جگر ر...
روح بخاری . [ ح ِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جان . در اصطلاح طبیبان قدیم به روح اطلاق میشد که قوه ٔ زندگی و حس و حرکت را میپذیرد. رجوع ...
روح انسان . [ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روح انسانی . در حکمة الاشراق (ص 267) آمده : روح انسان که همان روح الهی است در این عالم نی...
روح خیالی . [ ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بگفته ٔ امام غزالی از مراتب ارواح نورانیه ٔ بشریه است و آن روحی است که محسوسات را اخذ کرده ، ...
روح دمیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) جان بخشیدن . زنده کردن . دمیدن روح . نفخ روح : این لطف بین که در گل آدم سرشته اندوین روح بین که در ت...
روح توتیا. [ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی جست که بعد از سوختن آن را در چشم کشند. (غیاث اللغات ). جست که نوعی از فلزات است و بعربی...
روح نامیه . [ ح ِ ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح نباتی . قوت نامیه . (آنندراج ). نیرویی در گیاهان که باعث نمو آنها گردد : ز روح نامیه...
روح نباتی . [ ح ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ آنچه موجب حیات و زندگانی نباتات است . (ازناظم الاطباء). روح نامیه . رجوع به روح نامیه ...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۵ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.