رود
نویسه گردانی:
RWD
رود. [ رَ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). طلب کردن . (از اقرب الموارد). ریاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آب و علف جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راد اهله مرعی او منزلا؛برای اهل خود چراگاه و منزل جستجو کرد. (از اقرب الموارد). || شدآمد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاحب معجم متن اللغة و اقرب الموارد این معنی را در ذیل رَوَدان آورده و چنین معنی کرده اند: آمدن ورفتن بدون اطمینان . رادت المراءة روداً؛ بسیار رفت وآمد کرد زن به خانه ٔ همسایگان . (از اقرب الموارد). در یک جای آرام نگرفتن زن و گشتن وی در خانه های همسایگان . (از معجم متن اللغة). رَوَدان . (از معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سبک وزیدن باد. (از اقرب الموارد). بجنبش آمدن و نسیم وار وزیدن باد. (از معجم متن اللغة). رَوَدان . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رود. (معجم متن اللغة).
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
سرخه رود. [ س ُ خ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان فریدون کنار و چاکسر در 310500 گزی تهران واقع است . (یادداشت مؤلف ).
اسپه رود. [ اِ پ َ ] (اِخ ) رودی به مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 6 و 26 بخش انگلیسی ).
اشلق رود. [ ] (اِخ ) نام یکی از قرای گرمرود آذربایجان است .
اربل رود. [ ] (اِخ ) دجله . دیله . کودک دریا. این کلمه در ذیل دجله در مراصدالاطلاع چاپ طهران «اربل رود» و در معجم البلدان چاپ مصر «آرنک رو...
جالک رود. (اِخ ) ناحیتی است خرد بدیلمان از نواحی دیلم خاصه . (حدود العالم ص 87).
پیله رود. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 27 هزارگزی شمال اردبیل و 24 هزارگزی شوسه ٔ خیاو به اردبیل . کوهستانی ، معتدل...
تجره رود. [ ت َ رِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه است که در بیست و پنج هزارگزی شمال خاوری بخش ترکمان و دوازد...
پلنگ رود. [ پ َ ل َ ] (اِخ ) نام رودی کوچک که در مجاورت کلارستاق جاری است وپس از دوری از سرچشمه ، سلم رود خوانده میشود. (سفرنامه ٔ مازندران...
دام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر...
خمام رود. [ خ ُ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در گیلان که از خمام می گذرد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خمام شود.