رؤد
نویسه گردانی:
RWD
رؤد. [ رُءْدْ ] (ع ص ، اِ) زن جوان نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رَأد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || بن ریش . (منتهی الارب ). اصل ریش که اززیر گوش بیرون آید. (از اقرب الموارد). رَأد. (از اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || سهولت و رفق . گویند: علیک بالرؤد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
خرقان رود. [ خ َ رَ رو ] (اِخ ) نام یکی از رودهای بخارا بوده است . (از تاریخ بخارای نرشخی ص 39).
خرقان رود. [ خ َ رَ رو ](اِخ ) نام یکی از روستاهایی بوده که قبل از بنای بخارا بوجود آمده است . (از تاریخ بخارای نرشخی ص 5).
خمام رود. [ خ ُ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در گیلان که از خمام می گذرد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خمام شود.
دام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر...
دجله رود. [ دَ ل َ ] (اِخ ) نام رودیست در خاک فیروزکوه بدین توضیح که سه رود کوچک که یکی از تنگه ٔ واشی خارج می شود و از چمن فیروزکوه می...
هاشم رود. [ ش ِ ] (اِخ ) نام رودی است در مازندران که در ناحیه ٔ نور جاری است . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 55).
هرات رود. [ هََ ] (اِخ ) در حبیب السیر نام هری رود همه جا به همین صورت ضبط شده است . رجوع به هری رود شود.
هلیل رود. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که 27 تن سکنه دارد. آب آن از هلیل رود و ساکنان از طایفه ٔ سنیمانی هستند. ...
نشست رود. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارنگه ٔ بخش کرج شهرستان تهران ، در 38 هزارگزی شمال کرج و 4 هزارگزی مغرب راه کرج به چالوس ...
نیزه رود. [ ن َ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت آربابا از بخش بانه ٔ شهرستان سقز. در 7500گزی جنوب غربی بانه و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری ...