رومی
نویسه گردانی:
RWMY
رومی . [ ی ی ] (ع ص ، اِ) بادبان کشتی خالی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
پسر رومی . [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) نامی است که ابوالفضل بیهقی به علی بن عباس بن الرومی شاعر معروف داده است ۞ . رجوع به ابن رومی شود.
پل رومی . [ پ ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ شادروان . پلی که طاق آن صورت نیم دایره دارد.
جوز رومی . [ ج َ / جُو زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مصحف حور رومی است . قزوینی و ابن سینا در قانون آنرا بغلط جوز رومی آورده اند ولی سرابیون و...
کبر رومی . [ ک َ ب َ رِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب ذخیره گوید: سقولوفندریون ، بیخ کبر رومی است و گفته اند که داروئی است که طبع آن نزدیک ...
گل رومی . [ گ ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بعربی طین رومی گویند. مخفف قابض بود. با آب کاسنی طلا کنند، خونی که از چشم برآید بازدارد. (بر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مشک رومی . [ م ُ / م ِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مریم . (فرهنگ فارسی معین ). گل مریم . رجوع به مریم شود.
چنگ رومی . [ چ َ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لورا ۞ . (التفهیم ). رجوع به لورا شود.
حافظ رومی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) رجوع به حافظ عجم رومی شود.
ابن رومی . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) علی بن عباس بن جریح یا جرجیس . اصلاً رومی و از موالی بنی عباس است . شاعری نامی است و دیوانی بزرگ دارد. قاسم ب...