رومی
نویسه گردانی:
RWMY
رومی . [ ی ی ] (ع ص ، اِ) بادبان کشتی خالی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
رومی . (ص نسبی ) منسوب به روم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ). منسوب به روم و به این معنی اخیر جمع آن ر...
رومی زن . [ زَ ] (اِ مرکب ) زنی که از اهل روم باشد. (فرهنگ فارسی معین ).- رومی زن رعنا ؛ کنایه از آفتاب است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از بر...
شاه رومی . (اِ مرکب ) فلفل سفید است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
عمر رومی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به عمر عینتابی شود.
قسط رومی . [ ق ُ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسط شیرین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قُسط شود. || بیست اوقیه است و انطاکی و مصری 18 ...
رومی بچه . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) اشک چشم . ج ، رومی بچگان . (فرهنگ فارسی معین ).
رومی خوی . (ص مرکب ) رومی خو. آنکه به هر کس و هر جا رسد به رنگی و خویی جلوه گر شود. متلون المزاج . (فرهنگ فارسی معین ). کسی را گویند که دور...
دار رومی . [ رِ ] (اِ مرکب )دارویی باشد رومی ، گویند نافعالقوه است . (برهان ).
حور رومی . [ ح َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است که صمغ آن کاه رباباشد. برگ آنرا با سرکه بمصروع دهند شفا یابد. (آنندراج ) (برهان قاطع)...
خبز رومی . [ خ ُ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بقسماط. بقسمات . کعک . بشماط. بسماط ۞ . (یادداشت بخط مؤلف ).