زأت
نویسه گردانی:
ZʼT
زأت . [ زِءْرْ ] (ع مص ) سخت خشمگین کردن کسی را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
ذات الحمام . [ تُل ْ ح َم ْ ما ] (اِخ ) موضعی است میان اسکندریة و افریقیة. رجوع به افریقیه شود.در چهل فرسنگی مغرب مصر. (المرصع). و یاقوت گوید...
ذات الحمام . [ تُل ْ ح ُ ] (اِخ ) موضعی است میان مکه و مدینه . || نام آبی بدیار قُشیر، نزدیک یمامة. || نام آبی جاهلی . به ضریّة.
ذات الجنبی . [ تُل ْ جَم ْ بی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب بذات الجنب .
ذات الحرمل . [ تُل ْ ح َم َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر حجاج . (المرصع).
ذات الجفوف . [ تُل ْ ج ُ ] (اِخ ) لقب زنی معاصر رسول اکرم صلوات اﷲ علیه که بزائید و خون نفاس ندید و ازین رو بدو لقب ذات الجفوف دادند. (المرص...
ذات الجلال . [ تُل ْ ج ِ ] (اِخ ) نام اسپ هلال بن قیس اسدی .
ذات البروج . [ تُل ْ ب ُ ] (اِخ ) یا سماء ذات البروج ، فلک هشتم است که بروج دوازده گانه را قدما در آن توهم کرده اند و آفتاب در هر ماهی از ما...
ذات البشام . [ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) وادیئی است از بلاد هذیل : و حاولت النکوس بهم فضاقت علی ابراجها ذات البشام ۞ (از المرصع) (معجم البلدان یاق...
ذات الاوتار. [ تُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) رودجامه . آلت زهی . هر آلت موسیقی که آن را زه و وتر باشد.
ذات الاصاد. [ تُل ْ اِ ] (اِخ ) موضعی است از سرزمین شَرّبة، ردهه و قلتی یعنی مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید، به دیار عبس میان هضب القل...