زلال . [ زِ
/ زُ ] (ع ص ) هر مایع صاف بی دُرد و روشن و صاف از هر مایعی ... (ناظم الاطباء)
: دُر در صدف اگر ز لطافت کند سخن
برگ گل است جلوه کنان در می زلال .
بابافغانی (از آنندراج ).
نیست بزم زمانه عیش و صفا
شیشه گردون می زلال آلود.
حضرت شیخ (از آنندراج ).
|| در زرد و زلال ، صفرای فاقع. اصفر فاقع. زردی سخت زرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بی آمیغ. روشن . پاک .