اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زین

نویسه گردانی: ZYN
زین . [ زَ ] (ع مص ) آراستن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار) (غیاث ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) آرایش و خوبی . ضد شین . ج ، ازیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آرایش و خوبی و زیب . (غیاث ): هم یفخرون بالزین و الزخارف . (از اقرب الموارد) :
ای میر، فخر ملکت و شاه اجل توئی
زین زمان توئی و چراغ دول توئی .

منوچهری .


خدایگانا آنی که ملک و عدل وسخا
ز رای و طبع و کفت زین و زیب و فر دارد.

مسعودسعد.


آن زینت قوم را به صد زین
خواهد ز برای قرةالعین .

نظامی .


فرق بسیار است بین النفختین
این همه زین است و باقی جمله شین .

مولوی .


هیچ نقاشی نگارد زین نقش
بی امید نفع بهر عین نقش ؟

مولوی .


ای محافل را به دیدار تو زین
طاعتت بر هوشمندان فرض عین .

سعدی .


|| (اِ) درختی که از چوب آن نیزه سازند. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) جنابذی . او نزد امیر تیمور قربی تمام داشت و مرید خواجه حافظ بود و او را به ملازمت امیر تیمور آورد... و از ...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) شیروانی . صاحب «کتاب بستان السیاحه » که در تاریخ 1247 هَ . ق . تحریر یافت . او شیعه و از دراویش نعمةاللهی...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع ). رجوع به ابوالحسن در همین لغت نامه و اعلام زرکلی ج 2 ص 665 شود...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) علی بن زین الدین محمود. او مدتی در معظمات مهمات دیوانی مدخل داشت و در اوایل حال به وزارت امیر محمد ب...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) مراغه ای . معاصر ناصرالدین شاه قاجار و نویسنده ٔ کتاب «ابراهیم بیک » در چگونگی اوضاع اجتماعی . (از سبک شناس...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) مظفری . از پادشاهان آل مظفر و فرزند شاه شجاع است که پس از پدر به سلطنت رسید (786 هَ . ق .). پسرعمش شاه...
قلعه زین وند. [ ق َ ع َ زین وَ ] (اِخ ) از دههای اشرف . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 167).
علی زین العرب . [ ع َ ی ِ زَ نُل ْ ع َ رَ ] (اِخ )ابن عبداﷲ. مشهور به زین العرب مصری . وی طبیب قرن 8 هَ . ق . بود. او راست : شرح کلیات قانون ...
علی زین العرب . [ ع َ ی ِ زَ نُل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن احمدبن زین الدین . مشهور به زین العرب نخجوانی یا مصری . محدث بود و پیش از سال...
زین الدین آمدی . [ زَ نُدْ دی ن ِ م ِ ] (اِخ ) علی بن احمدبن یوسف بن خضر آمِدی . رجوع به علی آمِدی شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۰ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.