سبک
نویسه گردانی:
SBK
سبک .[ س َ ] (ع مص ) گداختن چیزی را پس از ریختن . (منتهی الارب ). گداختن سیم و جز آن . (دهار) (تاج المصادر). ریختن . (منتهی الارب ). ریخته کردن زر و سیم . (تاج المصادر) (اقرب الموارد) (دهار). || پالودن .
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۴ ثانیه
سبک . [ س َ ب ُ ] (ص ) پهلوی سپوک ۞ (سبک ، چابک )، پارسی باستان سپوکا ۞ ، ایرانی باستان ثراپو ۞ ، در سانسکریت ترپرا ۞ ، افغانی سپوک ۞ ، ...
سبک . [ س َ ب ُ ] (اِ) نام آهنگی است در موسیقی . رجوع به آهنگ شود. || (ص ) در اصطلاح موسیقی بنوعی از آهنگ گفته میشود که قابل تفهم عامه...
سبک . [ س ُ ب ِ ] (ص ) سست . || (اِ) سستی . (برهان ).
سبک . [ س ِ ب ِ ] (اِ) پرنده ای است عاشق و طالب نور آفتاب و این غیر از شب پره است چه این ، روزها بجانب قرص آفتاب پرواز کند. (برهان ). جانور...
سبک . [ س َ ] (ع اِ) ادبای قرن اخیر سبک را مجازاً بمعنی «طرز خاصی از نظم یا نثر» استعمال کرده اند و تقریباً آن را در برابر «استیل » ۞ اروپا...
سبک . [ س َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
سبک /sabk/ معنی ۱. طرز؛ روش؛ شیوه. ۲. (ادبی) روش یا شیوۀ خاص شاعر یا نویسنده برای بیان مطالب و افکار خود، مانندِ طرز جملهبندی، استعمال الفاظ و ترکیبا...
دل سبک . [ دِ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) سبکدل . آسوده . فارغ دل : زآن کرم است سرگران جان و سر سبکتگین زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری .خاقانی .
سبک پی . [ س َ ب ُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) تیزرو. تند : بر اشتران ۞ سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار. فرخی .این پیرجهانگرد...
سبک پر. [ س َ ب ُ پ َ ] (نف مرکب ) تیزپرواز. (آنندراج ). تیزپر. تیزرو. مسرع : نه همه بینی کاین چرخ کبود از بر مابسی از مرغ سبکپرتر و پرّنده ت...