اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سپری

نویسه گردانی: SPRY
سپری . [ س ِ پ َ ] (ص نسبی ) پازند «سپور» ۞ (کامل ) و «سپوری » ۞ = پهلوی «سپوریک » ۞ (تمام )، پهلوی «سپور» ۞ ، (تمام ) «سپورکیه » ۞ (کمال ، تمامی )، ارمنی «سپر» ۞ (پایان ). کلمه ٔ سپری فارسی = پهلوی «سپریک » ۞ ، پهلوی «سپور» ۞ = پارسی باستان «سپرنه » ۞ ، ارمنی «سپر» ۞ . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آخر و تمام و انتها. بسر رسیدن و تمام شدن و به آخر رسیدن . (برهان ) (آنندراج ). تمام شده . (صحاح الفرس ). تمام و آخر. (جهانگیری ). آخرشده و بسررسیده . (غیاث ). تمام شدن . بسررسیدن و بسر رسیده . (شرفنامه ). || پایمال و ناچیز. (برهان ) (آنندراج ). || طی کرده شده . (غیاث ). || کامل و تمام و درست . (ناظم الاطباء). || (اِ) تیر تخمار، و آن تیری باشد که به جای پیکان چوب پهنی با استخوان یا آهن پهنی نصب کنند. (برهان ) (آنندراج ). تیری مشهور که بجای پیکان سندان دارد. (شرفنامه ٔ منیری ). || گیاهی که نمو تخم آن به انجام رسیده باشد. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سپری شدن . [ س ِ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن و آخر شدن . (آنندراج ). گذشتن و تمام شدن . (غیاث ). منقضی شدن و تمام شدن . (ناظم الاطباء) : چ...
سپری کردن . [ س ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرداخته کردن . ساختن : یا رب مرگ مرا از این دیوان و پریان پنهان کن تا آن مسجد سپری کند و تمام ...
سپری گشتن . [ س ِ پ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آخر شدن . تمام شدن . بپایان رسیدن : با چنین خو که تو داری پسرا گر بمثل صبر ایوب مرا بودی گشتی سپ...
سپری گردیدن . [ س ِ پ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تمام شدن . به انتها رسیدن . پایان یافتن : و این بیابان هرگز سپری نگردد. (مجمل التواریخ ). ف...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.