سپری . [ س ِ پ َ ] (ص نسبی ) پازند «سپور»
۞ (کامل ) و «سپوری »
۞ = پهلوی «سپوریک »
۞ (تمام )، پهلوی «سپور»
۞ ، (تمام ) «سپورکیه »
۞ (کمال ، تمامی )، ارمنی «سپر»
۞ (پایان ). کلمه ٔ سپری فارسی = پهلوی «سپریک »
۞ ، پهلوی «سپور»
۞ = پارسی باستان «سپرنه »
۞ ، ارمنی «سپر»
۞ . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آخر و تمام و انتها. بسر رسیدن و تمام شدن و به آخر رسیدن . (برهان ) (آنندراج ). تمام شده . (صحاح الفرس ). تمام و آخر. (جهانگیری ). آخرشده و بسررسیده . (غیاث ). تمام شدن . بسررسیدن و بسر رسیده . (شرفنامه ). || پایمال و ناچیز. (برهان ) (آنندراج ). || طی کرده شده . (غیاث ). || کامل و تمام و درست . (ناظم الاطباء). || (اِ) تیر تخمار، و آن تیری باشد که به جای پیکان چوب پهنی با استخوان یا آهن پهنی نصب کنند. (برهان ) (آنندراج ). تیری مشهور که بجای پیکان سندان دارد. (شرفنامه ٔ منیری ). || گیاهی که نمو تخم آن به انجام رسیده باشد. (ناظم الاطباء).