سر
نویسه گردانی:
SR
سر. [ س َرر ] (ع مص ) چوب دراز در زیر سنگ آتش زنه کردن تا آتش بگیرد. || چوب نهادن در میان آتش زنه . (منتهی الارب ). چوب را در طرف سنگ آتش زنه گذاشتن تا بدان آتش گیرد، و آن هنگامی است که میان تهی باشد، گویند: «سر زندک فانه اسر»؛ ای اجوف . (اقرب الموارد). || شادباد گفتن کسی را. (منتهی الارب ): سر فلاناً سراً؛ حیاه بالمسرة. (اقرب الموارد). || ناف بریدن کودک را. (منتهی الارب ). ناف کودک بریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || سرنیزه زدن بر ناف .(منتهی الارب ). بر ناف زخم زدن . (تاج المصادر بیهقی )(المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || بیمار ناف گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
سر دزدیدن . [ س َ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) سر پنهان کردن . سر نهان ساختن : به گریبان تأمل سر خود دزدیدن صدف گوهر یکدانه ٔ خاموشان است . صائب ...
سر دواندن . [ س َ دَ دَ ] (مص مرکب ) با کسی امروز و فرداکردن . به تأخیر انداختن . به دفعالوقت با او گذرانیدن . سر گردانیدن . با وعده ٔ دروغ کسی...
سرنگرفتن . [ س َ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب منفی ) موافقت نکردن و درنگرفتن صحبت . || درنگرفتن . (غیاث ) (آنندراج ). انجام نشدن : معامله سر نگر...
سر واکردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن زنان موی در مآتم . (آنندراج ). || باز کردن سر چیزی را : سر وانکند شوخ دغاباز من از نازگر ...
سر فروشدن . [ س َ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افکنده شدن سر از شرمساری یا پشیمانی : خردمند را سر فروشد ز شرم شنیدم که میرفت و میگفت نرم . سعدی . ...
سر فراختن . [ س َ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) سر افراختن . گردن کشیدن . برخاستن . بالا رفتن : سر فرازد چو نیزه هر مردی که میان جنگ را چو نیزه ببست . م...
اشاره به واژهء قرمساق که دو سر آن، حرف "قاف" دارد. رجوع کنید به [dehkhodaworddetail-ac7cbb04fc64444e9bf1843b547d8df9-fa.html قرمساق]
چقا یا چوقا تپه ای است آتشفشانی در غرب شهرستان بروجرد. این تپه منبعی است غنی متشکل از سنگهای آتشفشانی، گیاهان کمیاب وحشی و همچنین یکی از جاهای تفریح و...
ماهانه سر. [ ن َ / ن ِ س َ ] (اِخ ) قلعه ای است به مازندران که آن قلعه در دست حکام سادات زیدیه بودو امیر تیمور آن را تسخیر و تاراج نمود. ...
گلخانه سر. [ گ ُ ن َ س َ ] (اِخ ) از ییلاقات توابع و دهات تنکابن است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 145).