اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرع

نویسه گردانی: SRʽ
سرع . [ س َ / س ِ ] (ع اِ) شاخ تر رَز بدانجهت که نازک میشود. || شاخ تر از هر درخت که باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
اطاق سرا. [ اُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 17000 گزی جنوب بابل . دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالار...
اطاق سرا. [ اُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زانوسرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 44000 گزی جنوب نوشهر و 9000 گزی پول . محلی کوهستان...
برون سرا. [ ب ِ / ب ُ س َ ] (اِ مرکب ) بیرون سرا. بیرون سرای . || زری که در غیر دارالضرب و ضرابخانه سکه کرده باشند. (برهان ) (ناظم الاطباء). ...
پرده سرا. [ پ َ دَ س َ ] (اِ مرکب ) پرده سرای . سراپرده . خانه موقت از خیمه و چادر : بر در پرده سرای خسرو پیروزبخت از پی داغ آتشی افروخته خورش...
پله سرا. [پ َ ل َ س َ ] (اِخ ) نام قریه ای از دهستان نشتادر تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 106).
پلیک سرا. [ پ َ س َ ] (اِخ ) قریه ای در ناحیه ٔ کسگر در گیلان .
خلوت سرا /xalvatsarā/ معنی = خلوت‌خانه فرهنگ فارسی عمید
کودک سرا. [ دَ س َ ] (اِ مرکب) کودک/نوزاد/ طفل خانه. سرای خاص کودکان. اطاق یا سرا و بخش نگهداری از کودکان، اطفال، نوزدان/شیرخوارگان. مهد کودک. Nursery...
سرا و ضرا.[ س َرْ را وُ ض َرْ را ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شدت و رخا. راحتی و ناراحتی . خوشی و ناخوشی : اگر تو از صحبت ما ملول گشته ای من به...
ستایش سرا. [ س ِ ی ِ س َ] (نف مرکب ) مادح . ستایش کننده . مدّاح : ستایش سرایان نه یار تواَندنکوهش کنان دوستدار تواَند.سعدی .
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۷ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.