گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه واژه معنی شاه رستم شاه رستم . [رُ ت َ ] (اِخ ) نام دیهی است واقع در هشت فرسخی میانه ٔ جنوب و مشرق قاضیان به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ). شاه دیوار شاه دیوار. [ دی ] (اِ مرکب ) دیوار بلند و ستبر قصری یا قلعه و غیره . (یادداشت مؤلف ) : چنانکه به هفت سال بیرون قصبه کشت نکردند. کشتی که ... شاه درخت شاه درخت . [ دِ رَ ] (اِ مرکب ) نام درخت صنوبر باشد و ناجو همان است . (برهان ) (آنندراج ). اسم درخت صنوبر است . (از فهرست مخزن الادویه ). ناژو... شاه داعی شاه داعی . (اِخ ) داعی شیرازی . فخرالعارفین سیدنظام الدین محمودبن حسن الحسنی ملقب به داعی الی اﷲ. از سادات حسنی شیراز و از نوادگان داعی ... شاه ددان شاه ددان . [ هَِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیر. اسد. لیث . غضنفر. حارس : به شاه ددان کلته روباه گفت که دانا زد این داستان در نهفت .ابوش... شاه سواری شاه سواری . [ س َ ] (حامص مرکب ) عمل شاه سوار. سواری کردن چون شاهان . شاه سواری شاه سواری . [ س َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به طایفه ٔ شیبانی ش... شاه سیاه شاه سیاه . (اِخ ) لقبی بود که مخالفان آزادی به سیدعبداﷲ بهبهانی داده بودند. (یادداشت مؤلف ). شاه شجاع شاه شجاع . [ ش ُ ] (اِخ ) فرزند مبارزالدین محمدبن امیر مظفربن منصوربن پهلوان حاجی است .53 سال عمر کرد و 25 سال سلطنت نمود و در سال 786 هَ .... شاه سلیم شاه سلیم . [س َ ] (اِخ ) دهی از بخش زابلی شهرستان سراوان . دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳۵ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ صفحه ۴۰ از ۷۱ ۴۱ ۴۲ ۴۳ ۴۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود