شأم
نویسه گردانی:
ŠAM
شأم . [ ش َءْ م ْ ] (ع مص ) بدفالی آوردن کسی بر قوم خود و با «علی » نیز متعدی شود چون ؛ شأم علی قومه و شئم علیهم (مجهول )؛ بدفال گردید بر قوم خود و بدفال گردید بر ایشان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || سربلند راه رفتن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شام خوردن . [ خُوَرْ / خُرْ ] (مص مرکب ) طعام خوردن در اول شب . (ناظم الاطباء). طعام شب خوردن . شام شکستن . تناول کردن . طعام در شب هنگام ...
شام شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ] (مص مرکب ) شام خوردن . (ناظم الاطباء) : زلفت شکست و پاره ٔ سودا گرفته ایم شب گیر میکند همه کس شام چون شکست . خواج...
شام غازان .(اِخ ) شنب غازان . شمازان . (تلفظ محلی ). از آثار تاریخی تبریز است بدین توضیح که چون غازان خان دین اسلام پذیرفت ، خواست مانند بز...
شام غریبان . [ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شب ِ مردم غریب و از یار و دیار دورافتاده . شام مسافران که وحشتناک می باشدبخصوص در مفلسی . (...
دره شام بالا. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 12هزارگزی خاور را...